ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
ممنونم از مطالبتون
+ سولماز 

وه كه در اين شام خاكستر

بايد هم چون آتشي پژمرد

در هياهوهاي وانفسا ...

نور را بايد به يغما برد

وه كه بايد بي ثمر خنديد

وه كه بايد بي ثمر گرياند !

وه كه بايد دل شكست آرام

پاي هر عهدي نبايد ماند !

در قفس هايي به رنگ مرگ

سفره ها از جنس غم پهن است

كورسوي شمع و فانوسي

نور خورشيد شب صحن است ...

كور و كر بايد شد و بي درك

شايد احساس رهايي كرد

قلب را از سينه بايد راند

عشق را بايد گدايي كرد !

دور بايد گشت از جمع و

دل بريد از آشنا و دوست

آشنايي كه چو گرگان است

ميكند زنده ز جانت پوست ...

اين كه مي تابد نه خورشيد است

اين دو چشم سرخ شيطان است!

هان مشو خيره كه در چشمش

سحر و جادوي پريشان است !

هان نگاهت را بدزد از آن

با

+ سولماز 
نگاهي مات مي ماني !

زان پس از راهي كه خواهي رفت

هيچ جز حسرت نمي داني !

شاد گر خواهي در اين غربت

روزها را شب كني و روز

عاقلي را گوشه اي انداز

چاره از ديوانگي آموز !

سر بكش در پرده عزلت

پا بنه در كفش ناداني !

هان بدان گر اينچنين باشي

هم چو ما " بي كس" نمي ماني !

+ سولماز 

كاش من دانسته بودم قلب تو از آهن است !

نازنينم ... كاشكي فهميده بودم كيستي ...

كاش مي گفتي خيانت پيشه مردان شده است!

كاش مي گفتي از اول ... " عاشق من نيستي " !

نوشين داودي

+ سولماز 

پر شدن خالي شدن اين عادت پيمانه هاست !

حلقه گوش بنده كردن عادت دردانه هاست !

اي دل هرگز ز آتش هجران آن مه رو منال

سوختن ز آتش هميشه عادت پروانه هاست !

بي سر و سامان شدن در جستجويش لازم است

دربه در بودن هميشه عادت ديوانه هاست !

آشنا ... يكدم نظر كن بر دل تنهاي من

جان به لب آوردن اي مه عادت بيگانه هاست !

كاش خود بر سر رسد اين قصه ديوانگي

سينه سينه گشتن آخر عادت افسانه هاست !

در دل من نام تو پنهان چو جان اندر تن است

گنج را پنهان نمودن عادت ويرانه هاست !

عهد كردي خود.... بگير اكنون سر بي قابلم

اين وفا كردن به قول و عادت مردانه هاست !

+ سولماز 

سلام وبلاگتون خيلي عاليه و خيلي سليقه ي شعري خوبي داريد

اما تعجب کردم که از شعراي نوشين داودي چيزي نذاشتين . شايدم بوده و من نديدم