زان پس از راهي كه خواهي رفت
هيچ جز حسرت نمي داني !
شاد گر خواهي در اين غربت
روزها را شب كني و روز
عاقلي را گوشه اي انداز
چاره از ديوانگي آموز !
سر بكش در پرده عزلت
پا بنه در كفش ناداني !
هان بدان گر اينچنين باشي
هم چو ما " بي كس" نمي ماني !