سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران)
 
قالب وبلاگ

مست اگر با دست خالی راهی میخانه است

احتمالاً در سرش یک فکر بی باکانه است 

عقل دارم!- بیشتر از آنچه لازم داشتم-

هر که از دیوانگی دل می کند دیوانه است!

پیش چشم آشنایان هرچه میخواهی بگو

سختی تحقیر پیش مردم بیگانه است! 

راه خود را کج کن و قدری از آنسوتر برو!

هرکجا دیدی سری آرام روی شانه است!

من نمیدانم چه سرّی دارد اینکه در دلم –

هرکه مهمان می شود در حکم صاحبخانه است!

اینکه در آغوش من بودی دلیلی ساده داشت:

گنج معمولاً میان خانه ای ویرانه است!

اصغر عظیمی مهر


[ چهارشنبه 92/12/7 ] [ 10:44 صبح ] [ علی باقری ] [ دیدگاه () ]

ارتباطی ساده و بی دردسر می خواستی

رازداری مطمئن از هر نظر میخواستی

 

عاشقی با چشم و گوش بسته منظور تو بود ؟

یا غلامی گیج و لال و کور و کر میخواستی؟

 

بوسه نه! همخوابه نه! حتی قراری ساده نه!

دفتری از خاطرات بی خطر میخواستی!

 

سن من از این ادا اطوارها دیگر گذشت!

مردِ کامل بودم اما تو پسر میخواستی!

 

گفته بودم کار من عمری شبیخون بوده است!

از من اما جنگجویی بی جگر میخواستی!

 

عذر میخواهم! بلانسبت! ولی با این حساب –

احتمالاً جای خاطرخواه ‘ خر می خواستی!

اصغر عظیمی مهر


[ شنبه 92/9/2 ] [ 2:51 عصر ] [ علی باقری ] [ دیدگاه () ]

 

جنگلی سبزم ولی کم کم کویرم می کنی

من میانسالم ؛ تو داری زود پیرم می کنی

 

نیمه جانم کرده ای در بازی جنگ و گریز

آخر از این نیمه جانم نیز سیرم می کنی

 

این مطیع محض دست از پا خطا کی کرده است؟

پس چرا بی هیچ جرمی دستگیرم می کنی؟

 

سالها سرحلقه ی بزم رفیقان بوده ام

رفته رفته داری اما گوشه گیرم می کنی!

 

تا به حال از من کسی شعر بدی نشنیده است

آخرش از این نظر هم بی نظیرم  می کنی !

 

من همان سرباز از لشکر جدا افتاده ام

می کُشی یکباره آیا ‘ یا اسیرم می کنی؟

 اصغر عظیمی مهر

 


[ شنبه 92/2/14 ] [ 2:53 عصر ] [ علی باقری ] [ دیدگاه () ]

درد من این روزها از جنس دردی دیگر است

کوچه ات بی من مسیر کوچه گردی دیگر است

راه آن راه است و کفش آن کفش و پا آن پا ولی –

رهنورد این بار اما رهنوردی دیگر است

فرق ما در " آنچه بودیم" است با " آنچه شدیم"

تو همان زن هستی و این مرد ‘ مردی دیگر است!

نقشه ی گنجی که من میخواستم پیش تو نیست!

ظاهرا در سینه ی دریانوردی دیگر است

چشمهایت را که بستی با خودم گفتم : جهان –

باز هم در آستان جنگ سردی دیگر است

در درونم جنگجویی از نفس افتاده و

با وجود این به دنبال نبردی دیگر است

وقت خوشحالی ندارم! زندگی من فقط –

داغ روی داغ و دردی روی دردی دیگر است

اصغر عظیمی مهر


[ سه شنبه 91/7/4 ] [ 11:19 صبح ] [ علی باقری ] [ دیدگاه () ]

انتهای شک اگر انکار باشد بهتر است

هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است

مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن

قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است

هر که می خواهد به دست آرد دلی از سنگ را

در کنار صدق اگر مکار باشد بهتر است

بیم خواب آلودگی دارد مسیر مستقیم

راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است

روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد

جای چشم پنجره دیوار باشد بهتر است

بوسه بااکراه شیرین تر از آغوش رضاست

گاه جای اختیار اجبار باشد بهتر است

بوسه های مخفیانه غالبا شیرین ترند

پشت پرده دست اگر در کار باشد بهتر است

در کنارم در امانی از گزند روزگار

گل میان بازوان خار باشد بهتر است

گیسوانت را بپیچ این بار دور گردنم

گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است

تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی

گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتر است

چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را

دائما در حسرت دیدار باشد بهتر است

شکوه های کهنه اما چون لحافی چرکمُرد

بعد از این هم گوشه ی انبار باشد بهتر است

قیمت دنیای جاویدان بهای مرگ نیست

زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است

اصغر عظیمی مهر


[ سه شنبه 91/1/15 ] [ 9:42 صبح ] [ علی باقری ] [ دیدگاه () ]

   گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند
    مادرت می گفت: دکترها جوابت کرده اند
    مرگ تدریجی است این دردی که داری می کشی
    منتهی با قرص های خواب، خوابت کرده اند
    خواب می بینی که در «سردشتی» و «گیلانغرب»
    خواب می بینی که بر آتش کبابت کرده اند
    خواب می بینی می آید بوی ترش سیب کال
    پس برای آزمایش انتخابت کرده اند
    «هیروشیما» تا «حلبچه» وسعت کابوس توست
    خواب می بینی مورخ ها کتابت کرده اند
    خواب می بینی که مسؤولان بنیاد شهید
    بر در دروازه های شهر قابت کرده اند
    از خدا می خواستی محشور باشی با حسین (ع)
    خواب می بینی دعایت را اجابت کرده اند
    خواب می بینی کنار صحن «بابا یادگار»
    بمب ها بر قریه «زرده» اصابت کرده اند
    قصرشیرینی که از شیرینی ات چیزی نماند!
    یا پلی هستی که چون سرپل خرابت کرده اند
    خوشه خوشه بمب های خوشه ای را چیده ای
    باد خاکی با کدامین آتش آبت کرده اند؟
    با کدامین آتش ای شمعی که در خود سوختی
    قطره قطره در وجود خود مذابت کرده اند
    می پری از خواب و می بینی شهید زنده ای
    با چه معیاری نمی دانم - حسابت کرده اند
   اصغرعظیمی مهر


[ پنج شنبه 89/7/8 ] [ 10:48 صبح ] [ علی باقری ] [ دیدگاه () ]

مثل بیماری که بالاجبار خوابش می برد
مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش می برد

می شمارد لحظه ها را؛ گاه اما جای او
ساعت دیواری از تکرار خوابش می برد

در میان بسترش تا صبح می پیچد به خویش
عاقبت از خستگی ناچار خوابش می برد

جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ
در دژ فرماندهی سردار خوابش می برد

رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه
ارتشی در ضمن استقرار خوابش می برد

دردناک است اینکه می‌گویم ولی هنگام جنگ
شهر بیدار است و فرماندار خوابش می برد

بی گمان در خواب مستی رازهایی خفته است
مست هم در قصر و هم در غار خوابش می برد

تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب
پیش چشم مردم بیدار خوابش می برد

من کی ام !؟ خودکار دست شاعر دیوانه ای !
تازه وقتی صبح شد خودکار خوابش می برد

یا کسی که جان به در برده ست از خشم زمین
در اتاقی بسته از آوار خوابش می برد

در کنارت تازه فهمیدم چرا درنیمه شب
رهروی در جاده ی هموار خوابش می برد

سر به دامان تو مثل دائم الخمری که شب
سر به روی پیشخوان بار خوابش می برد

یا شبیه مرد افیونی به خواب نشئگی
لای انگشتان او سیگار خوابش می برد

من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده ام
اینکه موج از شدت انکار خوابش می‌برد

وقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موج
می پرد از خواب تا هر بار خوابش می برد

من در آغوش تو ؛ گویی در کنار مادرش
کودکی با گونه ی تبدار خوابش می‌برد

"دوستت دارم"  که آمد بر زبان خوابم گرفت
متهم اغلب پس از اقرار خوابش می‌برد

صبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر است
عاشقی که در شب دیدار خوابش می برد

اصغر عظیمی مهر


[ سه شنبه 89/5/12 ] [ 12:0 عصر ] [ علی باقری ] [ دیدگاه () ]
<< مطالب جدیدتر           

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب