سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران)
 
قالب وبلاگ

هر شب کنار عکس حرم گریه می کنم

خود را به اشک می سپرم گریه می کنم

 

حل می کنم هرآنچه منم را ورای قاب

بی اعتنا به دور و برم گریه می کنم 

 

یا لیتنا زبان مرا ضجه می زند

قرآن گرفته روی سرم گریه می کنم

 

من کار دیگری که بلد نیستم ولی 

با چشم های بی هنرم گریه می کنم

 

این لحظه ها اگرچه برایم کلیشه ایست

من تا دل تو را نبرم گریه می کنم

  میلاد تقوایی راد


[ چهارشنبه 90/9/23 ] [ 5:9 عصر ] [ علی باقری ] [ دیدگاه () ]

باید تنی بیاید و از هم سوا شود

تا که خدا دوباره براتان خدا شود

 

باید هجا هجا برود زیر اسب تا

یک قطره از حوالی چشمت رها شود

 

باید تمام معجزه ها را نشان دهد ؟

یعنی عصا بکوبد و دریا دو تا شود...

 

یا لب بیاورد لب دریا که از عطش

سرتاسرش ترک شود از عشق وا شود

 

مشکی بیاورد که خودش را شهید کرد

سقا که تکه تکه شد آنگه جدا شود

 

با شیر و تیر و حنجره ای سرخ شعر نو...

جایی که سبک عشق حماسی بنا شود

 

جایی که غالبا همه یکجور شاعرند

تا هم غمی بیاید و هم غم دوا شود

مربع

باید چطور تعزیه اش را نگاه کرد؟

باید چقدر صحنه ی قتلش بپا شود؟

 

گاهی برای آینه این شعر را بخوان

شاید کمی فضای دلت جا به جا شود

میلاد تقوایی راد


[ پنج شنبه 90/7/21 ] [ 11:16 صبح ] [ علی باقری ] [ دیدگاه () ]

فضای خانه ما با پدر نمی سازد

غروب پنجره ها با پدر نمی سازد

همیشه مات نگاه من است انگاری

شباهتم به شما با پدر نمی سازد

و دست های بلندش در ارتفاع قنوت

چه بسته و چه رها با پدر نمی سازد

دگر به موقع رفتن به در نمی نگرد

سیاهی اش به خدا با پدر نمی سازد

و درد ...حنجره اش را چقدر می ساید

به یادتان که هوا با پدر نمی سازد

نمازهای نشسته و خطبه های سکوت

پس از شما سروپا با پدر نمی سازد

اگر چه مادرِ من عطرتان پُر است اینجا

هنوز خانة ما با پدر نمی سازد

(میلاد تقوایی راد)

 


[ پنج شنبه 90/2/1 ] [ 8:26 صبح ] [ علی باقری ] [ دیدگاه () ]
          

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب