بس که در فکر تو بی صبر و قرارم بانو سالم آخر به زمین سر نگذارم بانواین که عاشق شده ام حرف کمی نیست ولیدر بیانش به شما واهمه دارم بانوخواستم با همه ی سادگی ام عرض کنمکه در این واهمه تنها نگذارم بانوگاهی اوقات نگاهت به جنون می کشدمبه جنونی که کند یک شبه زارم بانوچند وقت است گرفتار خیالت شده امو سراپا به بُت ِ عشق دچارم بانوخسته ام از خود و از هرچه به جز نامه شماستیا به خود یا که به آتش بسپارم بانوآخرین حرف من این است که دل تنگ تو امپس بیا ای شبه آینه وارم بانو