صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
شب یلداست شب از تو به دلگیریهاست فرامرز عرب عامری [ پنج شنبه 91/9/30 ] [ 9:27 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
«از در درآمدی و...» غزل در برت گرفت دریا شد از تلاطم امواج تو جهان مثل صدف که منحنی موج را شناخت گامت خیال داشت که بگریزد از زمان چرخی زدی و دامن بیچاره گیج شد پروانه ای شدی و غزل رود رنگ شد گفتی سلام و شاعر مست از نگاه تو لبهات تشنه های وصالند ؛ مانده ام - هرگز یکی دو بوسه به جایی نمی رسد باید که بوسه بوسه سواران سرخ پوست آتش به پا شد از همه سو شد قیامتی تاریک شد فضا و کسی جز خودم ندید سیامک بهرام پرور [ دوشنبه 91/9/13 ] [ 3:4 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
می کند داغ تو در سینه پدر سنگینی
آه ای بار امانت چقدر سنگینی
چه عجب گوشه ی ویرانهی ما سر زدهای
سایه ات میکند از بار سفر سنگینی
خبر داغ تو چون دست عدو سنگین بود
میکند گوش من از حجم خبر سنگینی
وزن رنجیر نبودست فشار غم توست
کرده بر گردهی من چیزی اگر سنگینی
سنگ خوردم عوض شام در این شام بلا
بدنم میکند از حجم خبر سنگینی
پلکم از شدت بیخوابی من سرخ شده
خانه کردست در این دیدهی تر سنیگینی
صورتش باغچهی سیلی و پایش پرخواب
آن که میکرد بر او نرمی سر سنگینی
ستم و سردی این قوم سبکسر باقی است
با من ای دوست نکن این همه سرسنگینی
محسن رضوانی [ یکشنبه 91/9/12 ] [ 1:21 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
مخواه شاکله ی این غزل، قوی باشد از ابتدا غرض این بود مثنوی باشد
ببخش اگر کمی از حیث وزن کم دارد
نشد شبیه غزل های منزوی باشد
نه مثل نغمهی حافظ، نه چون کلام کلیم
قرار نیست که این نفخه عیسوی باشد
به پای خمسهی من هیچ پنجهای نرسد
اگر چه نظم نظامی گنجوی باشد
زمام شمس – علی ما نُقِل – به دست شده است
چه جای صحبتی از عشق مولوی باشد
غلام محتشم و خاک پای حِمیری ام
و هر که شاعر دربار مهدوی باشد
زیارت حرمت از سرم زیاد؛ قبول
مرا فقط برسان مرز خسروی باشد
محسن رضوانی [ یکشنبه 91/9/12 ] [ 1:20 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |