صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
چشمــــمان بود به آییـــنه و آییـــنه شکست خلوت و ســـیگار و... خدایی هم هست
محمد کیاسالار [ یکشنبه 90/1/28 ] [ 3:9 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
چه فرق می کند این: چای... قهوه... یا ودکا! که عشق گرمی دنیاست توی این سرما!
- خیال نه!... به خدا نه!... من از خیال پرم! خیال می خوردم... آه نه! تورا به خدا!!-
غرض نشستن و یک گفت و گوی طولانی است و واژه های معطر که می شکوفد تا-
-غزل توالی شیرین خنده ها بشود و رودسار قشنگی که کودکی ها را-
- به شط جاری امروز منتقل بکند! که: قطره قطره جمع... وانگهی دریا!!
... وبعد توی همین موج های مصرع قبل دو قایق از چپ و از راست می شود پیدا
که توی سمت چپی من نشسته، چشمانم- -پر از سوال همیشه که: همسفر آیا-
در این میانه گرداب و موج خواهد بود؟!... ...و سمت راست به ناگاه دختری تنها-
درون قایق تنهایی اش شبیه عروس! شبیه عشق!... شبیه قشنگی رویا!...
تکان که می خورم از من سلام می جوشد به روی گونه دختر دو چاله زیبا!!
... «عجب تصادف خوبی!... به سمت شرق؟!... عجب! ... مسیر من هم از آن سوست!... سمت آبی ها!!»
***
و بعد آخر قصه... چه آخری؟!... این عشق همیشه گرم و صمیمی ست، تا ابد... آقا!
که توی قایق «خویش»ایم: با هم و بی هم! و عشق نیز همین است: همسفر... و جدا!!
دو قایق و دو نفر، یک مسیر و دو پارو! درست شانه به شانه... ... و تا ته دنیا...!
-عطر تند نارنج-سیامک بهرام پرور- [ سه شنبه 90/1/23 ] [ 12:17 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
بیا و پرکن از اندوه استکان مرا
بیا و پر کن از این ... جام شوکران مرا بریز در دهنم شعله هایی از دوزخ بدون وقفه به آتش بکش جهان مرا مرا بگیر در آغوش شعله های تنت بگیر ازتن من پاره های جان مرا بچرخ تا که بچرخم ،سکوت را بشکن بیا و نعره بزن درد بی امان مرا اگر چه بال پریدن نمانده است ولی نبند پلک نگیر از من آسمان مرا مباد از تو جدایم کنند این مردم که خرد می کند این درد استخوان مرا ******************************** هنوز جرعه ای از استخوان من باقی است و می کشد به خدا امشب این ترانه مرا حمیده رضایی [ چهارشنبه 90/1/17 ] [ 12:39 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
وقتی از فکر غزلهایم سرت آتش گرفت خیس باران آمدی سرما سیاهت کرده بود گفته بودی شعرهایت سرد و بی روحند مرد! من لبالب آتشم اما نمیدانی چقدر رضا عزیزی [ سه شنبه 90/1/16 ] [ 3:48 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
بهار سوال: «عید رسیده؟» جواب: «اینجا نه!» (مهدی زارعی) [ دوشنبه 90/1/8 ] [ 5:38 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |