صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
این همه فاصله را دورو برم نگذارید راه دور است ولی بیخبرم نگذارید
آی گل های فراوان معلق در باد ! پای در دامنه ی چشم ترم نگذارید
شهر در زخم سر شانه من میلرزد دست بر شانه ی مجروح ترم مگذارید
من خودم با لب تقدیر تعارف دارم پلک اگر خواست که من هم بپرم نگذارید
نانتان را اگر امروز کسی آجر کرد زود در کاسه ی ارباب کرم نگذارید
این بیابان پر از احساس هیولا شدن است هوش دارید تبر در کمرم نگذارید
دیشب از دست شما سایه ی خود را کشتم من روانی شده ام سر بسرم نگذارید سید ابوالفضل مبارز [ دوشنبه 89/9/8 ] [ 8:39 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |