صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
چقدر دست تو با دست من محبت کرد و انحنای لبت بوسه را رعایت کرد من از تو با شب و باران و بیشهها گفتم و هر که از تو شنید از بهار صحبت کرد کتابِ چشم مرا خط به خط بخوان، خانم ! که تابِ موی تو را مو به مو روایت کرد سرودن از تو شبیه نوشتن وحی است
و آیه آیه تو را می شود تلاوت کرد: اَلَم تَری ... که غزل کیف می کند با تو !؟ تنت ارم شد و من را به باغ دعوت کرد وَ تن، تنت، که وطن شد غزل مطنطن شد ! وَ رقص شد ... وَ تَتَن تَن تَنانه حرکت کرد – - به سمت عطر تو تا قبلهها عوض بشوند و بعد رو به تو قامت که بست ، نیت کرد : منم مسافر چشمت ! مرا شکسته نخواه ! و نیت غزلی در چهار رکعت کرد !
رکوع کرد ... وَ تسبیحهاش پاره شدند ! و مُهر را به سجودی هزار قسمت کرد ! قنوت خواند : خدایا ! چرا عذاب النار ؟! که آتشم به تمام جهان سرایت کرد – - و بی عذاب ترین عشق، آتشی شد که فرشتگان تو را نیز غرق لذت کرد تشهد : اَشهَدُ اَن بوسه ات دو جام شراب ! و اَشهَدُ که لبانم به جام عادت کرد ! سلام بر تو که باران به زیر چتر تو بود سلام بر تو که خورشید هم سلامت کرد ...
غزل تمام ؛ نمازش تمام ؛ دنیا مات ! سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد ...
وَ تو بلند شدی تا انار بشکوفد دعای قلب مرا بوسه ات اجابت کرد غزل به روی لبت شادمانه می رقصید و هر کسی که شنید از بهار صحبت کرد سیامک بهرام پرور [ شنبه 89/11/30 ] [ 11:40 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |