صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
شب می وزد به باغچه سارا چه می شود آینده چیست حدس بزن ؟ها؟چه میشود؟ سارا درخت کوچک همسایه سوخته است مرگ همیشه می وزد اینجا چه می شود؟ سارا حیاط کوچک ما نقشه ی جهان بعد از گذشت یک سده آیا چه میشود؟ سارا مرا کنار همین حوض دفن کن دفتر چه های شعر من اما چه می شود؟ سارا نماز صبح شب قهوه های تلخ سجاده و نیایش و خرما چه می شود؟ می دانمت که از پس این گریه های تلخ اندوه چشم های تو دریاچه می شود بس می کنم‚بخند!ببین چای می خوری؟ شب روشن است...بیهده ما را چه می شود؟ حتماً بدوز دکمه ی پیراهن مرا بگذار بگذریم که فردا چه می شود شود
* * *
سارا درختهای جهان شعله ور شوند این شعر های اندک اندک اگر بیشتر شوند بگذار تا سکوت کنم شعر چاره نیست بیهوده چشم هات برای چه ترشوند؟ سارای پیر!صبح چهل سالگی بهخیر چیزی بخوان که چلچله ها با خبرشوند سارای سالخورده ی من ریشه کن بهخاک این روز های سرد مبادا تبرشوند این کفشهای خانگی تنگ را مپوش مگذار گامهات چنین مختصر شوند دست از کنون بدار به آینده فکرکن بگذار این درختچه ها هم پدر شوند
احمد شهدادی [ سه شنبه 89/12/10 ] [ 3:19 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |