صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
تویی نسیمِ خوشِ راهی بهار شده منم همیشه ی دور از تو بی قرار شده منم پریدنِ اقبال یک شکوفه ی تلخ تویی رسیدنِ یک سیب آبدار شده تو رودخانه ی سرگرم رقص با خطری تمام پیچش تو خرج زلف یار شده تو را چگونه بخوانم تو را خودِ تو بگو شهیدِ زنده ی تقدیمِ روزگار شده نه زخم خورده براین تن نه درد مانده در آن نه این گلوله که بعد از تو داغدار شده ! بس است این همه پنهان شدن بس است ببین حقیقتِ تو برای من آشکار شده من و تو آخر این قصه می رسیم به هم دو چشم خیره به هم یا به هم دچار شده دو سینه سرخ مهاجر دو لحظه یا دو نفر یکی به خانه رسیده یکی شکار شده قسم به آب به آن لحظه های رفتن تو قسم به خاک به این قطعه ی مزار شده منم حکایت ِاندوه ناتمام خودم تویی مراسم جشنی که برگزار شده ! سید حسن مبارز [ چهارشنبه 90/4/15 ] [ 11:3 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |