صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
تو یک غروبِ غم انگیز می رسی از راهکه می بَرند مرا روی شانه های سیاه صدای گریه بلند است و جمله هایی هم شبیهِ تسلیت و غصه و غمی جانکاه به گوش یخزده اَم می رسد ، وَ فریادی شبیهِ حُرمَتِ این لااِلهَ اِلا الله! وَ چشم هام ،که چشم انتظار تو هستند ! ( اگر چه منجمدند و نمی کنند نگاه ) وَ بغض می کند آن جا جنازه ی من که (( تو )) را همیشه (( نَفَس )) می کشید و (( خود )) را (( آه )) ! چقدر شب که تو را من مرور کرده ام وُ رسیده ام به : غزل ، گُل ، شکوفه ، دریا ، ماه ! بدون تو ، همه ی عمرِ من دو قسمت شد : (( دقیقه های تکیده )) ، (( دقیقه های تباه )) اگر چه متنِ بلندی ست درد دل هایم سکوت می کنم و شرحِ قصّه را کوتاه – که باز جمعه رسید و نیامدی و شدند (( غروب جمعه )) وُ (( مرگ )) وُ (( وجود من )) همراه ! برای بدرقه ی نعشِ من بیا ( هر روز ) که کارِ من شده سی بار مرگ ( در هر ماه ) وَ کلِّ دلخوشی زندگی من ، این که تو یک غروب غم انگیز می رسی از راه . مهدی زارعی [ شنبه 90/5/22 ] [ 12:6 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |