صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
هر کسی جای خبر بود به خود می پیچید بعد از آن رفتن در غربت خورشید حجاز شب تاریک و مه آلود به خود می پیچید از هجوم عطش تازه مسلمان شده ها زندگی در شب تلمود به خود می پیچید بانگ بی همهمه کوه به خود می آمد غیرت یخ زده رود به خود می پیچید اشک ،از داغ چنین حادثه ای بی پروا زیر چشم تر داوود به خود می پیچید چه خبر بود که در پشت در خانه ی وحی شعله ی آتش نمرود به خود می پیچید ... سید حسن مبارز [ پنج شنبه 91/2/7 ] [ 9:51 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |