صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
«از در درآمدی و...» غزل در برت گرفت دریا شد از تلاطم امواج تو جهان مثل صدف که منحنی موج را شناخت گامت خیال داشت که بگریزد از زمان چرخی زدی و دامن بیچاره گیج شد پروانه ای شدی و غزل رود رنگ شد گفتی سلام و شاعر مست از نگاه تو لبهات تشنه های وصالند ؛ مانده ام - هرگز یکی دو بوسه به جایی نمی رسد باید که بوسه بوسه سواران سرخ پوست آتش به پا شد از همه سو شد قیامتی تاریک شد فضا و کسی جز خودم ندید سیامک بهرام پرور [ دوشنبه 91/9/13 ] [ 3:4 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |