صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
زیر پایش خدا غزل می ریخت
غزلی را که از ازل می ریخت
آن امامی که تا سحر امشب
روی لب های من غزل می ریخت
شب شعر مرا چه شیرین کرد
بین هر واژه ای عسل می ریخت
آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زحل می ریخت
آن کریمی که در پیاله دست
هرچه می ریخت لم یزل می ریخت
از هر آن کوچه ای که رد می شد
حسن یوسف در آن محل می ریخت
تیغ خشمش ولی به وقت نبرد
رنگ از چهره اجل می ریخت
شتر سرخ را به خون غلتاند
لرزه بر لشگر جمل می ریخت
آن امامی که روز عاشورا
از لب قاسمش عسل می ریخت
حمیدرضا برقعی [ چهارشنبه 92/5/2 ] [ 10:44 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |