صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
از کشفیات آخر علم پزشکی است داروی زخم های من آن چشم مشکی است
از بس که اشک و خون به تو مهلت نداده اند دامان چشم های سیاهت زرشکی است
اصلا چرا ؟ چه شد که از این جا پریده ایم ؟ یا قهرمان عاقبت این پرش کی است ؟
پارو زنان تازه اشکیم و تا ابد این چشم های خیس در امید خشکی است
رویای شاعرانه من، جنگل است و تو: انگشت های ناز وقشنگت تمشکی است:
آقا تمشک زخم تو را خوب می کند
////////////////////////////
می میرم از نجابت زیبای روسریت محکم ببند سر نخورد پای روسریت
من لایق زیارت موی تو نیستم بگذار سر کنم به تماشای رو سریت
کوشش نکن که از سر خو واکنی مرا احساس کن که من شده ام جای روسریت
این حرف ها برای دلم نان نمی شود این حرف ها بدون الفبای روسریت
اصلا مرا به دار بیاویز تا دگر محکم شوند کار گره های روسریت
جان کندنم نفس زدنم را نگاه کن صد آفرین به نحوه اجرای روسریت
صد بار هم اگر بکشی من می آورم ایمان تازه ای به مسیحای روسریت
محمود شانوری
[ سه شنبه 89/4/1 ] [ 9:13 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |