1)
گفتی صبور باش چه جوری پسر عمو؟
دیگر بس است عشق و صبوری پسر عمو
جان خودت به خاطرهها اکتفا نکن
دق میکنم از این همه دوری پسر عمو
گفتی به من لجوجی و مغرور و خیره سر
وقتی ندارمت چه غروری پسر عمو
یعنی ندیدهای که مرا آب کردهاند
این گریههای شبانه، کوری پسر عمو!
حالا تمام پنجرهها مال تو..... فقط
بر من ببخش روزن نوری پسر عمو
من با تمام دل به خدا دوست دارمت
اما چقدر فاصله؟ دوری پسر عمو
اه...... باز هم که من همهاش حرف میزنم
تو از خودت بگو چه جوری پسر عمو؟
حق با تو است من بدم و خیره سر هنوز
اما تو باز هم چه صبوری پسر عمو
2)
عید هزار و سیصد و هشتاد... نیستی
مرگ هزار خاطره در باد... نیستی
آقا دوباره پنجرهات را که بستهای
بر شاخه شاخه شاخه شمشاد... نیستی
دارد برای آمدنت دیر میشود
اردیبهشت رفته و خرداد نیستی
هی ساده! هی صبور! صمیمی سربه زیر
ما را دوباره بردهای از یاد... نیستی
تقویمهای کهنه خود را ورق بزن
حتی دوشنبه پنجم مرداد نیستی
دیگر برای قصه شیرین کوچکت
از من قبول کن که تو فرهاد نیستی
**
امشب من و پیاده رو و هی صدای بوق
ماشین گل زده ؟ نه... تو داماد نیستی...
3)
دوباره سیب... حوا... آسمان... زمین... آدم
و عشق... پنجرهها را ببند نه... محکم
بمان که مثل همیشه شکوه شانه تو
به زخم هق هق دلتنگیام شود مرهم
به آیه آیه چشمان آسمانی تو
طلسم میشوم... ایمان میآورم کمکم
مرا ببخش اگر باز عاشقت شدهام
مرا ببخش که این گونه دوستت دارم!
غروبهای دوشنبه مرا مبر از یاد
درست ساعت دلواپسی، دو حادثه کم
مرا نگاه کن از دوردست وهم و خیال
به یاد خاطرهمان صدا بزن: مریم!
بیا و گاز بزن سیب سرخ حوا را
بیا و حادثهها را ورق بزن از دم...
بگو که روسریام را گرفتهای از باد
بس است... گریه نکن... من هم عاشقت هستم...
__________________
زنده یاد : مریم حاتمی کرمانشاه