صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران)
 
قالب وبلاگ

باران، غروب، ماه، اتوبوسی که ممکن است
باید مرا دوباره ببوسی که ممکن است...

این لحظه... لحظه... لحظه... اگر آخرین... اگر...
ـ بس کن! نزن دوباره نفوسی که ممکن است

من قول می‌دهم که بیایم به خواب تو
زیبا، در آن لباس عروسی که ممکن است

دل نازکی و دل نگرانی چه می‌شود
من نیستم، تو شهر عبوسی که ممکن است

ماشین گذشته از تو و هی دور می‌شود

با سرعتی حدود صد و سی که ممکن است

حالا تو در اتاق خودت گریه می‌کنی
من پشت شیشه‌ی اتوبوسی که ممکن است...

 

نجمه زارع


[ سه شنبه 89/8/4 ] [ 12:37 عصر ] [ علی باقری ] [ دیدگاه () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب