صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
هرگز نخواستم که بگویم تو را چقدر.. عاشق شدم!چه وقت!چگونه!چرا!چقدر! هرگز نخواستم که بگویم نگاه تو ، از ابتدای ساده این ماجرا چقدر- من راشکست،ساخت،شکست و دوباره ساخت من را چرا شکست،چرا ساخت یا چقدر! هرگز نخواستم به تو عادت کنم ولی عادت نبود،حسی از آن ابتدا چقدر- مانند پیچکی که بپیچد به روح من- ریشه دواند و سبز شد و ماند تا....چقدر- تقدیر را به نفع تو تغییر می دهند اینجا فرشته ها که بدانی خدا چقدر- خوبست با تو،با همه بی وفاییت قلبم گرفته است،نپرس از کجا،چقدر! قلبم گرفته است سرم گیج می رود هرگز نخواستم که بدانی تو را چقدر... (نغمه مستشار نظامی)
[ شنبه 89/8/8 ] [ 8:57 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |