صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
هی سینه خیز می بریم هی کلاغ پر این رسم عشق نیست،عزیزم! یواش تر بی دست و پا نباش بگو دوست داری ام ای قلب روستایی من! "ته بلامه سر" من غیرتم به جوش می آید که دست باد بر گیسوان ریخته ات میزند تشر مردی در انتظار تو خشکید مثل چوب یک دست روی صورت و یک دست بر کمر معشوق هیچ وقت تعارف نمی کند این قلب مال توست خجالت نکش ببر مثل درخت در دل تو ریشه کرده ام بی فایدست هر چه بگویی: تبر، تبر! کی می شود که روی سرم آسمان شوی کی می شود صدا بزنم بال ها! خبر! (مهدی رضاییان) [ چهارشنبه 89/8/19 ] [ 8:55 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |