صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
بیا و پرکن از اندوه استکان مرا
بیا و پر کن از این ... جام شوکران مرا بریز در دهنم شعله هایی از دوزخ بدون وقفه به آتش بکش جهان مرا مرا بگیر در آغوش شعله های تنت بگیر ازتن من پاره های جان مرا بچرخ تا که بچرخم ،سکوت را بشکن بیا و نعره بزن درد بی امان مرا اگر چه بال پریدن نمانده است ولی نبند پلک نگیر از من آسمان مرا مباد از تو جدایم کنند این مردم که خرد می کند این درد استخوان مرا ******************************** هنوز جرعه ای از استخوان من باقی است و می کشد به خدا امشب این ترانه مرا حمیده رضایی [ چهارشنبه 90/1/17 ] [ 12:39 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
این دیر ممکن است ولیکن محال نیست هر چند ما شرایطمان ایده آل نیست عاشق شدن برای من و تو طبیعی است در کار شاعران جهان اعتدال نیست من با تو در سکوت خودم حرف میزنم این یک حقیقت است ?حقیقت خیال نیست پرسیدی عاشقم?به من این حرف را نزن در عشق جا برای جواب و سوال نیست تقویم را ورق زده ام ? روزهای خوب انگار توی حافظه ی ماه و سال نیست یک روز میرسیم به هم طبق سرنوشت این دیر ممکن است ولیکن محال نیست حمیده رضایی [ چهارشنبه 89/1/11 ] [ 1:48 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |