صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار زمین از آمدن برف تازه خشنود است قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز اگر چه میگذریم از کنار هم آرام به مسجد آمدم و نا امید برگشتم صدای قاری و گلدستههای پژمرده به خانهام بروم؟! خانه از سکوت پر است تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست! فاضل نظری [ دوشنبه 92/6/4 ] [ 8:40 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
ناگزیر از سفرم، بیسر و سامان، چون «باد» به «گرفتارِ رهایی» نَتَوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر میشود از خویش گریخت؟ «بال» تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه «مردم» نشناسد تو را غربت نیست غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟به جز شادی و مهر و غم و قهر؟! نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوختهای اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد فاضل نظری
[ دوشنبه 92/1/12 ] [ 12:8 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
همین که نعش درختی به باغ می افتد بهانه باز به دست اجاق می اقتد
حکایت من و دنیا یتان حکایت آن پرنده ایست که به باتلاق می افتد
عجب عدالت تلخی که شادمانی ها فقط برای شما اتفاق می افتد
تمام سهم من از روشنی همان نوریست که از چراغ شما در اتاق می افتد
به زور جاذبه سیب از درخت چیده زمین چه میوه ای ز سر اشتیاق می افتد
همیشه همره هابیل بوده قابیلی میان ما و شما کی فراق می افتد؟ فاضل نظری
[ سه شنبه 91/11/24 ] [ 2:28 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
موج عشق تو اگر شعله به دل ها بکشد گیسوان تو شبیه است به شب؛ اما نه، خودشناسی قدم اول عاشق شدن است عقل یکدل شده با عشق، فقط میترسم زخمی کینه من! این تو و این سینه من یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است فاضل نظری [ سه شنبه 90/3/31 ] [ 10:34 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |