صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
مثل هر سال بهار آمد و گلها وا شد ولی امسال نمیخواست دلم وا بشود در دلم حرف زیاد است زیاد است ای کاش توی این صفحه کمحجم دلم جا بشود ترسم این است که از عشق تو بین کلمات بر سر قافیه شعر تو دعوا بشود هر کجا صحبت سیلی است دلم میخواهد بروم گوشه هر کوچه دنیا بشود سیلی آنقدر به صورت بزنم، گریه کنم تا مگر این دل وامانده کمی وا بشود رو به لولای دری مششت به پهلو بزنم آنقدر مشت بکوبم کمرم تا بشود اسم پهلوی تو آمد کمر شعر شکست قلم افتاد که قربانی زهرا بشود نذر کردم سر صد مدفن بی نام و نشان سنگ بگذارم اگر قبر تو پیدا بشود مریم دلدار بهاری [ سه شنبه 92/12/27 ] [ 6:18 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |