صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
درختها همه عریان شدند، آبان شد پانته آ صفایی بروجنی [ چهارشنبه 91/1/30 ] [ 1:42 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
هی سعی می کنی نگذاری ببینمت [ شنبه 90/3/21 ] [ 10:37 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند یاسم و باران که می بارد معطر می شوم در لباس آبی از من بیشتر دل می بری آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم میل - میل توست اما بی تو باور کن که من در هچوم باد های سرد پرپر می شوم مهدی فرجی
موهام روی شانه طوفان غم رهاست پانته آ صفایی [ یکشنبه 89/10/26 ] [ 12:36 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
وقول میدهم این شعر آخری باشد که روبه وسعت تنهایی ام دری باشد من از بلندترین کوه غرب آمده ام و دختری که در او حس برتری باشد نمیتواند از آن بانوان محترمی که نام کوچشان را نمیبری باشد حسود نیستم اما تحملش سخت است که دست های تو در دست دیگری باشد ببخش دارم از این خانه میروم آقا و قول میدهم این شعر آخری باشد"
پانته آ صفایی بروجنی [ دوشنبه 89/8/17 ] [ 8:45 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |