صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
دید در معرض تهدید دل و دینش را رفت وحتی کسی ازجبهه نیاوردبه شهر رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد استخوانهای نحیفی که گواهی می داد ماند سردرگم و حیران که بگیردخورشید بود ناچیزتر از آن که فقط جمجمه ای بازهم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود شب آخر پس از اتمام مناجات انگار ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز! کفن پاک تو سجاده، پلاکت تسبیح... حمیدرضا حامدی [ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 8:23 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
با من که هستی هیچ چیزی کم ندارم دنیا اگر با من نسازد غم ندارم شور غزلهای مرا چشم تو کافی است هیچ آرزویی جز تو در عالم ندارم بگذار هر کس هرچه میخواهد بگوید کاری به کار عالم و آدم ندارم از هیبت عشق است میلرزم، مپندار در عاشقی دست و دلی محکم ندارم این روزها جز دستهای مهربانت این زخمهای کهنه را مرهم ندارم تقدیر چونان ارگ بم ویرانهام کرد دلشورههای کمتری از بم ندارم! با این حساب، آیینهی دلتنگیام را جز چشمهای سادهات محرم ندارم هرچند هر گل رنگ و بویی خاص دارد میلی به آنها جز گل مریم ندارم هر پنج فصل دامنت اردیبهشتی است با من که هستی هیچ چیزی کم ندارم خدابخش صفادل [ دوشنبه 89/6/29 ] [ 11:38 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
بعد از سلام عرض کنم خدمت شما جلیل صفر بیگی [ پنج شنبه 89/6/25 ] [ 11:21 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
گفتن اینکه دوستت دارم، اولین راه و آخرین راه است
عصر تنهایی عمیق بشر بین صدها رفیق، عصری که ما در این عصر برهای هستیم که اسیر طلسم چوپانیم
برهای که هوا نمیخواهد، هیچ چیز از خدا نمیخواهد
دوستت دارم، این همان رازی است که جهان را نجات خواهد داد
ای چراغ همیشه روشن عشق، باش تا صبح دولتم بدمد غلامرضا طریقی
[ دوشنبه 89/6/22 ] [ 10:33 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
در ساعتی که هول مکرر داشت دیوارهای خانه ترک برداشت
ممنوع بود رد شدن ، اما زن در دست ، حکم « رد شو و بگذر» داشت
حسی لبالب از شعف و وحشت حسی شگفت و دلهره آور داشت
در قلب او جوانه ی یک گل بود یک سینه آرزوی معطر داشت
هرچه ستاره مست شد و رقصید شب را صدای شادی و دف برداشت
صد صف فرشته سجده به کودک کرد آن لحظه عرش ، حالت دیگر داشت
? ? ?
( شصت و سه سال بعد ) همان کودک یک روز صبح زود که از در داشت –
می رفت سمت کوچه ، زمین نالید از آنچه روز فاجعه در سر داشت
? ? ?
بانگ اذان شنیده شد از مسجد مردی برای دفعه ی آخر داشت...
- پاشو غریبه ! - کیست ؟ - منم ! ( یعنی : اصرار بر هر آنچه مقدر ، داشت )
- قد قامت الصلاه ! - نه ! وقتش نیست! (در سجده ، ضربه حالت بهتر داشت)
- سبحان رب ... و وقت مناسب شد ( این سجده حکم وقت مقرر داشت )
- فُزتُ و ربِّ ... کعبه به خود لرزید دیوار های کوفه ترک برداشت
مهدی زارعی [ جمعه 89/6/5 ] [ 7:25 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
نام تو چیست؟ گفت: به نام خدا «کریم»
مرتضی حیدری آل کثیر [ پنج شنبه 89/6/4 ] [ 11:0 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است اما مگر نه حاصل گلهای پرپر است ؟
صحرا ، شهید داده ی لیلا و قیس هاست ، این سرزمین سبز اگر لاله پرور است
پا مال کن تو نیز دلم را که غافلی ، پا خورده اش عزیز من این فرش بهتر است
گیرم هزار بار بیافتم به خاک و خون پرواز : مشق عاشقی هر کبوتر است
پی می بری که صاحب « اندیشه » بوده ام فردا که شهر شاهد تشییع یک « سر » است
فردا برابریم ، که صاحبْ سر شما با پیکر بدون سر من برابر است
ما و قصاص قبل جنایت ؟! نه ، گرچه ... آه ! قابیل سالهاست که با ما برادر است ? ... تا عشق کوله بار مرا بسته ، دوستان جای درنگ نیست که رفتن مقدر است
یک پای داده ایم به این راه و باز هم ، انگار جاده منتظر پای دیگر است
همراه کاروان کسی می روم که گفت « پایی اگر دراز کنی جاده رهبر است » ? ما شاعریم و بار رسالت به دوش ماست شاعر بدون معجزه ای هم پیمبر است
دیدیم کعبه گرم هبل ها و لات هاست گفتیم پیر و مرشد ما نیز « آذر » است
عرفان اگر به سجده ی طولانی است عزیز ابلیس هم ز پیر شما مولوی تر است
علی اصغر داوری
[ چهارشنبه 89/6/3 ] [ 12:31 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
عزیز حرف بزن! حرفهای تو خوب است نغمه مستشار نظامی [ سه شنبه 89/6/2 ] [ 10:44 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |