صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
دید در معرض تهدید دل و دینش را رفت وحتی کسی ازجبهه نیاوردبه شهر رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد استخوانهای نحیفی که گواهی می داد ماند سردرگم و حیران که بگیردخورشید بود ناچیزتر از آن که فقط جمجمه ای بازهم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود شب آخر پس از اتمام مناجات انگار ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز! کفن پاک تو سجاده، پلاکت تسبیح... حمیدرضا حامدی [ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 8:23 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |