صدای پای خیال (گزیده غزل معاصر ایران) | ||
ای آنکه بودی در خوشی ها یار من روزی مهدی فرجی [ شنبه 92/7/20 ] [ 1:12 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
هر قدر هم ساکت نشستن مشکلت باشد مهدی فرجی [ چهارشنبه 92/3/22 ] [ 2:18 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
ای آنکه بودی در خوشی ها یار من روزی مهدی فرجی [ چهارشنبه 92/3/22 ] [ 2:17 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
پابند کفشهای سیاه سفر نشو یا دست کم بخاط من دیرتر برو دارم نگاه می کنم و حرص می خورم امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو کاری نکن که بشکنی امـ...ا شکسته ای حالا شکستنی ترم از شاخه های مو موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو - به به مبارک است :دل خوش - لباس نو دارند سور وسات عروسی می آورند از کوچه های سرد به آغوش گرم تو ... هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر مجبور نیستی که بمانی ... مهدی فرجی [ یکشنبه 90/8/1 ] [ 8:37 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
رها کن که در چنگ طوفان بمیرم به این حال و روز پریشان بمیرم نه می خواستی با تو آزاد باشم نه دل داشتی کنج زندان بمیرم گل چیده ام...قسمتم بود بی تو که در بستر خشک گلدان بمیرم اگر ایستادم نه از ترس مرگ است دلم خواست مثل درختان بمیرم نه ... بگذار دست تو باشد تمامش بسوزان ، بسوزم، بمیران، بمیرم شب سوز پاییز ، سرمای آذر ولم کرده ای زیر باران بمیرم تو وقتی نباشی چه بهتر که یک روز بیفتم کنار خیابان ب..م...ی....ر.....م مهدی فرجی
[ جمعه 90/5/28 ] [ 11:46 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
حیف آنها که بالشان دادم شاخه شاخه پریده اند از من مهدی فرجی [ شنبه 90/4/18 ] [ 12:5 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
می توانی بروی قصه و رویا بشوی مهدی فرجی [ شنبه 89/12/7 ] [ 11:28 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
من مدتی است ابر بهارم برای تو این روزها پر از هیجان تغزلم جان من است و جان تو امروز حاضرم از حد دوست دارمت اعداد عاجزند این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت من ماهی ام ، تو آب ! تو ماهی ، من آفتاب با آن صدای ناز برایم غزل بخوان مهدی فرجی [ شنبه 89/11/2 ] [ 9:4 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند یاسم و باران که می بارد معطر می شوم در لباس آبی از من بیشتر دل می بری آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم میل - میل توست اما بی تو باور کن که من در هچوم باد های سرد پرپر می شوم مهدی فرجی
موهام روی شانه طوفان غم رهاست پانته آ صفایی [ یکشنبه 89/10/26 ] [ 12:36 عصر ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
جمعه بوی تو را می تراود،مرد بیدار شو ندبه سر کن! تازگی ها دلم بد گرفته،حال و روز مرا تازه تر کن!
روز،این جا خود روشنایی،خاک یک تکه خاک بهشت است شعر قدری سبک شو،خودت باش فکر یک اسمان بال و پر کن!
استخوان استخوان لاله سر زد،پیرهن پیرهن یوسف امد باد برخیز کارت درامد هر چه یعقوب دیدی خبر کن!
اه! سخت است سخت است مادر،هی بیا هی برو تا لب در پانزده سال چادر در اور،پانزده سال چادر به سر کن
وزن تابوت از بس سبک بود، شانه ها بار را حس نکردند خواستی بی تعارف بگویی، مثل من باش، راحت سفر کن!
چند سالی است خاکت برادر! بد نمک گیر کرده دلم را با اجازه دوباره می ایم، خاک شوریده را شورتر کن!
مهدی فرجی [ جمعه 89/7/9 ] [ 11:20 صبح ] [ علی باقری ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |